
از آن روز تا امروز، از روزی که وبسایت شخصیام را ثبت کردم – ۱ دلو/بهمن، دقیقاً یک سال میگذرد. در این یک سال، تجربیاتی زیادی داشتهام. غم/شادی، غرور/تواضع، یادگیری/فراموشی، توجه/عدم توجه، انتخابکردن/بیخیالشدن، مبارزه کردن/رها نمودن … و بهفکرم انبوهی از کلمات و عباراتی دیگر ضرورت است، تا گذشتهی یک سالِ من در قالب آنها تشریح شوند. از همهی آنها میگذریم و در این نوشته، صرفاً میخواهم روی تجربیات و آموختههایم از نوشتن و قدرت و اثر آن چند پاراگرافی بنویسم.
«پانزده سال طول کشید تا بفهمم هیچ استعدادی در نوشتن ندارم، اما کمی دیر بود؛ چون بهاندازهی کافی معروف شده بودم.»
نوشتن هم دشوار است و هم آسان و این مسئله به کمک جملهی فوق، از رابرت پنچلی، بهتر قابل توضیح است. پنچلی به این نکته اشاره میکند که «نویسندگی آنقدر آسان است که حتا بدون داشتنِ استعدادی، میتوان در آن مشهور شد؛ و آنقدر هم دشوار است که حتا بعد از پانزده سال نویسندگی، ممکن به این نتیجه برسیم که هنوز هیچ استعدادی در این زمینهی خاص نداریم». منظور پنجلی از این جمله هرچه هست، توضیحی که در زمینهی سادگی نویسندگی داده شد، حتا برای وبلاگنویسِ تازهکاری مثل من، که نویسندگی جزءِ کار اصلیاش نیست، نیز صدق میکند.
نهتنها پنچلی، بلکه نویسندهی کتاب مشهور جز از کل، استیو تولتز، نیز به سادگیِ نویسندگی اشاره میکند:
«اگر بهاندازهی یک قبلازظهر فرصت و زمان داشته باشیم تا نگاهی به دنیای اطرافِمان بیاندازیم، بیتردید آنقدر ایده و مواد اولیهی برای نوشتن در دست خواهیم داشت، تا تمام عمرِمان را با نویسندگی سپری کنیم.»
جملهی فوق از استیو تولتز، به این نکته اشاره میکند که پیدا کردن ایده برای نوشتن – چیزی که تعدادی از دوستان به دشواری آن اشاره میکنند – نیز کاری چندان دشواری نیست. تولتز، شاید اندکی اغراق نموده باشد، اما بهنظر من، اگر به چند کتابی شبیه به کتابِ برندگان و بازندگان و یا کُتبی که در آنها گفتههای بزرگان جمعآوری گردیدهاند، در دست داشته باشیم – برای وبلاگنویسی بهشکل معمول آن – آنقدر ایده جلوی ما خواهد بود که هیچوقت و تا آخر عمر هم، دچار کمبود ایده نشویم.
سمت دیگر مسئله، دشواری نوشتن است، و اینکه چی دلیلی دارد وقت بگذاریم و بنویسیم؟ آیا وبلاگنویسی بهخودیخود سودمند است؟
هرکسی، برای سولات فوق و سوالات مشابهی دیگر، پاسخ خودش را را دارد. اما برای من، نویسندگی در عینِ سادگیِ که توضیح دادم، بسیار دشوار بوده و پیوسته در حال دشوار شدن است. تولید نوشتهی که هنگام نوشتناش بههیجان نیاییم، اشک نریزیم؛ و بعد از خواندناش، لذت نبریم، غمیگین نشویم، یا شور در ما ایجاد نشود؛ و در یک کلام، شریک احساس نویسنده نشویم و نتوانیم خود را بهجای او قرار دهیم؛ میتوان گفت، برای تولید آن نوشته تلاشی قابل توجه انجام نپذیرفته است.
تولید جملات از ترکیب کلمات، و در پی آن، خلق پاراگرافها از کنارِهم چیدنِ جملات کاری سادهیست، اما داشتنِ هنرِ نوشتن واقعاً دشوار است.
وقتی نوشتن کار تخصصیام نیست و حتی فعالیتم در بخش تولید محتوا هم، در زمینهی خاص و در مسیرِ از پیش تعریفشده نمیباشد، چی دلیلی داریم که همینطوری بنویسیم؟ شاید این سوال را تعدادی از وبلاگنویسان اینطور پاسخ دهند که فعالیتِ نویسندگیشان، مسیری میشود برای هدایت مخاطبان به سمت کسبوکارشان؛ من وبلاگنویسی میکنم و از این طریق مخاطبان را به مشتریِ کسبوکارم تبدیل میکنم. کاری توجیهپذیر و در مواردی هم بسیار سودمند است.
اما فعالیت من – لااقل تا حالا – با هدف تبلیغ کسبوکارم نبوده؛ و شاید به این دلیل که هنوز کسبوکاری ندارم. پس آنچه که باعث شد برای مدت یکسال به این کارم ادامه دهم چی بوده است؟ در سه پاراگراف اخیر نوشته توضیح خواهیم داد. اما قبلازآن، بد نیست به آمار و ارقام یک سال وبلاگنویسیام، نگاهی بیاندازیم.
•••
نوشتههای تولید شده:
حدود ۸۸ هزار کلمه در وبسایت
حدود ۹۱هزار کلمه در پاراگراف
بهصورت اوسط ۲۰ کلمه در هر ساعت.
•••
خواندهشدهها و بازدیدها:
تعداد ۳۰،۰۳۴ بازدید از صفحات
بهتعداد ۱۶،۷۲۴ سِشن (جلسه)
بهصورت میانگین ۸۲ بازدید صفحه در روز.
•••
درگاههای ورود به وبسایت:
بهصورت مستقیم
از طریق فیسبوک (پاراگراف)
روزنوشتههای محمدرضا شعبانعلی
از طریق وبسایت متمم
۴۵.۳٪ کاربران دایمی بودهاست و ۵۴.۷٪ آنها جدید.
•••
بازدیدکنندهها براساس کشور:
افغانستان (۴۷.۷٪)
ایران (۳۱.۷٪)
و ۲۰.۶٪ از سایر کشورها.
•••
این آمار و ارقام برایم انگیزاننده بوده است. اما عوامل اصلی که باعث میشود، تا همچنان به این کارم ادامه دهم، چیزهای دیگریست؛ از جمله:
وبلاگخوانی و مطالعهی نوشتههای دوستانِ وبلاگنویسم، که از تجربیات و دانششان مینویسند، تا حالا، برایم آموزنده و انگیزاننده بوده است. من، در حالیکه یک دستم در دستِ دوستانم هست، با بسیار علاقهمندی در تلاشم تا دستی رهاشدهیی را بگیرم.
تغییر عادات و تبدیل یک رفتار به عادت، ضرورت به ایجاد، توسعه و تکامل مدلذهنی مرتبط دارد. بهنظرم نوشتن قدرتمندترین عاملیست که میتواند مدل ذهنیمان را، در مسیر تعیینشده، توسعه و تکامل دهد. من بارها تلاش کردم، تا خود از وضعیت مصرفکنندهی محتوای شبکههای اجتماعی خلاص کنم، نتوانستم، تا اینکه، در بارهی اضرار آن به نوشتن آغاز کردم.
نوشتن نیاز خلق میکند و بهگفتهی استاد عبدالوکیل خلیلی، یکی از اساتید ما در دانشگاه پولیتخنیک کابل، نیازْ مادرِ ایجاد است. دانشِ اندک من از وردپرس، سواد ناچیزم از سهولتها و امکانات دیجیتال و اندک مهارتِ طراحی گرافیک که امروز دارم، اگر نوشتن و وبلاگنویسی نبود، مطمئناً بهاینشکل وجود نداشتند. علاوه بر اینها، با تعدادی از افراد و بسیاری از وبسایتها و سرویسهای آنلاین نیز، بنا به نیاز ایجاد شده برای نوشتن، آشنا شدهام.
•••
خوشحالم که اینجایید ❤.

… و در آخر

طرح فوق، لوگوی جدید بلاگ است، و سه نقطهی آخر آن، برای من، معنای تغییراتِ تدریجی را میرساند؛ و قدرت تغییرات تدیجی بهفکرم، با اینکه بهسادگی قابل درک و سنجش نیست، بیانتهاست.