
هیچکس دوست ندارد با وجود باخبری از امکانات و لذتهای موجود در «هفت شهرِ عشق»، «اندر خمِ یک کوچه» گیر بماند. اما در دورانی که همه آهنگ سفر به هفت شهر عشق را دارند و حجم ترافیک بسیار بالاست؛ برای فتحِ پیروزمندانهی هفت شهر، لااقل ضرورت به دو چیز مهم است:

منظورم از نوع جدید گنج قارون، مجموعهی از ابزارهای لازم برای زندگی و سفر، کشف و فتح در دنیای امروز است؛ که دانش و آگاهی بخش بزرگ، پول و دارایی بخش کوچک، البته در مواردی مهم، آناست. شوق و پشتکار، از نوع فرهاد، لازمهی دیگریست که برای بقایش از این گنجینه استفاده کرده و بزرگ شدن آن نیز کمک میکند؛ مثل یک تجارت دو طرف سود.
متأسفانه، درنخست اکثریتِ ما از داشتن این دو اکسیر رهاییبخش و راهنمای فانوسبهدست محرومیم. و بهدلیل انتخابهای که در آن نقشی نداشتایم: زادگاه، ارث و میراث (مالی و غیرمالی)، تسهیلات و امکانات دوران کودکی و موارد مشابه؛ اگر لازم باشد، مانند جَک ما، مجبوریم این ملزومات سفر را خودمان تدراک دیده و مهیا کنیم – از صفر و قدمبهقدم؛

از آنجایی که این دو لازمه صرفاً با دعا کردن تأمین نمیشوند، خوشبختانه کسانی هستند که در این زمینه با ما همکارند؛ ۱. خانواده و دوستان؛ و ۲. انبوهی از همنوعان ما که این «همکاری» به نحو تجارتِشان نیز حساب میشود: از نویسندگان کتابهای کاغذی گرفته تا تولیدکنندگان محتوا در فضای دیجیتال. از مبلغین دینی شروع تا موسساتیکه دانشگاههای ملی و بینالمللی را رتبهبندی میکنند؛ از هنرمندان که روزها را به خلق دیوارنوشته سپری می کنند گرفته تا نویسندهی فیلمی که ماهها را صرف تولید یک فیلمنامه مینماید. از معلمین و اساتید مکتب/مدرسه گرفته تا کسی مثل من که این نوشته را ثبت کردم. اما پیش از ثبت آن،
همین چند روز پیش میخواستم وبلاگ را آپدیت کنم؛ آپدیتی که نوشتهی آن حاوی چند توصیه بود. پُست موصوف، به دلیل ناتکمیل بودن، آن روز انتشار نیافت. فردای آن روز میخواستم نوشته را نهایی کرده، نشر کنم. کار با چند اصلاح جزئی شروع شد و به چند تغییرِ جدی منتهی شد که پیام نوشته را به کلی تغییر داد؛ اما بازهم تکمیل نشد – با ۶۸بار بازبینی (ذخیره پیشنویس). از اینکه وبلاگ بسیاروقت بود آپدیت نشده بود، داشتم برچسبِ تنبلی را به خود میزدم – درواقع من تنبل بودم؛ اینجا محافظهکارانه گفتم. گپ کوتاه؛ با آنهمه تغییرات،

اما در بدل آن، نوشتهی جدیدی خلق شد؛ همینکه دارید میخوانید. اجازه دهید پیش از اینکه بروم به پیام اصلی و آخری آن، به نکتهی مرتبطِ دیگر اشاره کنم:
من، همیشه «فُرصت» را «فِرصت» تلفط میکردم و «حَجم» را «حُجم»؛ چرا؟ به دلیل اینکه: «با ماه نشینی ماه شوی و با دیگ نشینی سیاه» – در کنارِ کسانی که من زندگی میکردم، حتا معلمان مکتبِمان، اکثریتِشان اینطوری تلفظ میکردند – همه به یکسو روان بودیم؛ ولیکن در جهت اشتباه – شاید هم زیاد مهم نبود. مشابه به این، امروز وقتی سر زدم به کتابخانهی آمازون کیندل خود، متوجه شدم اکثر کتابهای که آنجا دارم، چی مستقیم و چی غیر مستقیم، توسط دوستان من – و محدود وبلاگهای را که پیگیری میکنم – معرفی شده است.
از پاراگراف قبلی احتمالاً اینطور برداشت کردهاید، که من این نوشته را ثبت کردم تا به شکلی به شاهین بگویم چرا لینک کتاب نوآفرینی را در وبلاگاش گذاشته؛ و یا اینکه از محمدرضا شکایت کنم که چرا چندین پُست مرتبط با کتاب کانکتوگرافی نوشته است که باعث شد من هردو نسخهی چاپی و کیندل آن را سفارش دهم؛ نه!. برعکس، کتابهای متذکره، تا حالا، از دید من واقعاً ارزشمندند و شایستگی مطالعهی، نه یک بار، بلکه بارها را دارند و من به خاطر کارِ ارزشمندِشان،

پس گپ کجاست؟
جای خواندم که گفته بود: اکثریت امپراتورها، پادشاهان بزرگ و انسانهای قدرتمند، که مردم را بهجای راهنمایی به سمت کعبه، به ترکستان جهت دادند؛ روزگاری میخواستند دنیای اطرافشان را به جای بهتری تبدیل کنند – چون صرفاً کارهای بزرگ با تأثیراتِ مثبت است که منجر به این میشوند تا نامها الی سالها به یادها بمانند، در حالیکه به خوبی ازیشان یاد میشوند.
نوشتهی را که گفتم؛ نه به دلیل بیکاره بودن توصیههایش – که شاید هم هیچکس در عمل پیاده نمیکردند، بلکه به لحاظ نداشتن انجسام و ساختار قابل قبول نشر نشد. اما آن نوشته باعث شد که لحظهی در جایگاه دنبال کننده/مطالعهکنندهی وبلاگ قرارگرفته و از خود بپرسم: «آیا این توصیهها واقعاً مفیدند و یا این آقا صرفاً خواسته وبلاگاش آپدیت شود؟». من میتوانستم با یک پینوشت بگویم که «این یک نظر شخصی است و ممکن به دردِ هیچکس دیگر نخورد» – در واقع اکثر نوشتهها و گفتهها از این جنس اند. من نیز، این پی نوشت را بارها نوشتم و بعد از این هم خواهم نوشت؛ و به فکرم نوشتناش خوب است.
اما، برای «شخص خودم» نیز، در مقام مطالعهکننده، تعدادی از افراد، وبلاگها و کتابهاست که الگو شدهاند – سعی میکنم گهگاهی در این وبلاگ چیزی بنویسم؛ تلاش این است تا مدیریت زمان را با تمرکز روی ساعات بیداری، نه کاهش بیرویهای ساعتهای خواب، برنامهریزی کنم؛ فکر میکنم بهتر است بهجای نفرین فرستادن به سردی زمستان در پی حل مشکل برآمد؛ وبسایتهای خبری غیر مرتبط با کارم را دنبال نمیکنم؛ سعیام اینست که در هنگام یادگیری متادیتاهای غیرضروری و گمراهکننده را حذف کنم و موارد از این دست. آیا از اول این کار را میکردم؛ نه!. پس از کی؟

از اینرو، آنها چی آن پینوشت را بنویسند چی ننویسند، میزان تأثیر نوشته را روی من تغییر نمیدهد.
اجازه دهید برویم به نتایجی که شاید بتوان از اینهمه مقدمهی خستهکننده گرفت: ۱. در مقام نویسنده – چیزی را که مینویسیم، توصیهای که میکنیم، کتابی را که معرفی میکنیم، از تجارب موفق و ناموفق زندگی شخصی خود میگوییم؛ به مرور، شاید تأثیرات آن سبب شود حتا تغییراتی را در سبکِ زندگی کسی (مطالعهکنندهی) ایجاد کند و شاید آیندهاش را نیز کاملاً متحول. ممکن هر توصیهی کوچک ما به تنهایی تاثیر چندان نداشته باشد. اما به مانند اجزای سیستمهای پیچیده، وقتی انبوهی از این توصیههای مستقیم و غیر مستقیم دستدردستِهم میدهد قدرت شگفتانگیزی پیدا میکنند – البته میزان این تأثیرات بسته نویسنده، سبک بیان و تکرار مطلب و غیره متادیتاها میتواند متغییر باشد؛ و
۲. در مقام مطالعهکننده بد نیست گهگاهی از خود این سوال را بپرسیم:

در پی این سوال، قصدم این نیست که بگویم در سایهی بیم اینکه بهجای کعبه اشتباهی سر از ترکستان در بیاوریم، هیچ توصیهی را انجام ندهیم و بههمهچیز به چشم تردید نگاه کنیم؛ نه! این مستهلک کننده است – همچنانیکه ترس لازمهی تحرک در زندگیست، اگر درست مدیریتاش کنیم و بهعنوان یک زندان نابودگر، اگر گرفتارش شویم.
بد نیست هرازچندگاهی مقداری وقت خود را روی اندیشیدن به این موضوع اختصاص دهیم که آیا این شوق و پشتکارِ فرهادیمان را در راه درست و در مسیر بهدست آوردنِ گنجی که انتظارش را دارم مصرف میکنم یا خیر؟ آیا این جادهای که من به آن روانیم و به دیگران نیز توصیه میکنیم به بهشت موعود ختم میشود و یا به وادی برهوت.
رحمت الله عزیز بابت طراحی و بکارگیری این تصاویر ساده و زیبا در وبلاگت تبریک میگم.
اگر اشکالی نداره میخواستم بپرسم فونتی که در تصاویر استفاده می کنی چیه؟
خواهش میکنم علی جان.
فونت تصایر (Bahij helvetica neue) از مجموعه فونتهای بهیج است – لینک دانلود: http://bit.ly/2vFT0zd
یکی از خوبی این مجموعه فونتها، دارابودن فونت هموزن انگلیسی آن به صورت ترکیبشده در داخل هر فونت است. اکثر این فونتها، نسخهی تغییریافتهی فونتهای خانوادهی B است. اما تعدادی از فونتهای استاندارد عربی را نیز شامل میشود.